از تو ، کلاه افتد. همین! ازمن سرافتد . بر زمین...
ارزان هدر کردی مرا ، حیفم نبود؟ ای نازنین...
از ریشه برکندی مرا.الخیرُنا فی ما وَقـَع:
من خون ِ دل خوردم ولی...هذا طعامُ العاشقین...
با "ای ِ ذنبٍ" میکُشی...ما را. چه مومن میکُشی...
با تازیانهت میزنی...آواز ِ بی"حبلالمتین"...
ای هِیهِیستان ِ غزل! آتش ندارد . دود ِ من؟
دارم نیستان ِ غزل...دزدانه ...بنشین... در کمین...
وقتی تو میبندی دری ... ما را چه سود از دیگری؟
بگشا گره . آرام و گرم از ابر و باران ِ جبین...
حرفی بزن . حتی اگر ... آزردهخاطر بودنت
کاری بخواه ! از من اگر...افتادن از دیوار ِ چین...
از چشم ِ تو افتادهام...اما هنوز ...آزادهام...
آیا؟... چه بدخواهان ِ من گفتند و رنجیدی؟... چنین؟...
نفرین بر آن نامردمان! با هر چه بیاندیشگی...
ای معرفت! کی مردهای ، در زندگان ِ بعد ازاین؟...
من ماندم و درماندگی ! ساکن در این آوارگی...
هستم . نمی داند کسی ... از گوشهی ِ چشمت... ببین ...
باید تو بگریزانیم ، از هیچبازار ِ جهان
یکباره سازی کار من...یا همچنان یا همچنین.